گفتی سیـ ــگار را ترک کن گفتم به شرطی که تو مرا ترک نکنی !!
شرطم را پذیرفتی اما وقتی تــرکم کردی..دلم شکست آن وقت بود که
فهمیدم سیگار هم چه عـــ ـــذابی کشیده است با خودم عهد کردم که
دگر سیگار را ترک نکنم!
..................................
سیگار بعدی را روشن میکنم
کامی از لبش میگیرم
بجای لبهایی که چندی است نبوسیده ام
انگشتانم بوی تند سیگار میگیرند
همان انگشتانی که همچو باد
جنگل موهای تورا نوازش میکردند
دیگر این اندام سوزان تو نیست که مرا احاطه کرده
دود سیگار است و بس…
سیگارم که به آخر میرسد
لبم را میسوزاند........
|