قلب من و چشمان تو ماهی و آب است
بی موج چشمان تو حال من خراب است
زين ماهی خسته نگير آب حياتش
بر من ببخشا زندگی عين ثواب است
جز نور چشمان تو هر نوری خيالی است
گر تو نتابی تا ابد اينجا سراب است
ساقی می و پيمانه پيش ما نياور
ما را نگاه او تمنای شراب است
ديگر غزل هم پيش من معنا ندارد
جايی که چشمانش برايم صد کتاب است
نور نگاهت گر نتابد بر دل من
خورشيد هم گويی که در پشت نقاب است
|