به تو نرسیدن یه حقیقت که چشمام رو به گریه میندازه
همیشه یادتم اگرچه رسیدن همیشه قصه تنهایی میسازه
خوب گوش بده به حرفام که ماجرا بودنم به انتها رسید
لحظه رفتن من، رفتنم رو تویه جاده یه مسافر تنها کشید
میرم، میرم که دیگه هیچ کجا نمونه از من نام و نشونی
اما، اما اگه یادم کردی در غمی بدون مردم از ویرونی
من مسافر تنها و غریب از نسل ستاره های خاموشم
میایی به جاده غربتم اما میدونم در یاد توام فراموشم
اگه دستات رو به آسمونه واسم دعا کن که گریم بگیره
شبگرد قصه های شب منم شاید که اینجوری دلم بمیره
کاش میدونستی یکی منتظر تو نشسته یه گوشه ز تنهایی
اون که لبریزه گریه بود اگه صدبار هم میگفتی از جدایی
تویه آوارگی غمها جون میسپارم که تقدیر من چنین بود
در مرز تردیدهام میشکنم که تنها تقصیر من همین بود
از دلگیری شبها گل عاشقی رو تویه دفترم پرپر میکشم
برای رهایی از غم دوریت قصه دلم و در سفر میکشم
سفر میکنم بری از یادم اما غم دوریت نمیره از سرم
از خاطره ها پر میزنم که از سر بگیره گریه رو چشم ترم
میدونم نگاه چشم عاشقت به دنبال نگاه های اون بود
سهم من از عاشق تو بودن تنها خرابه های ویرون بود
از بغض هزار ساله دنیا گریه میکنم اما این رو نمیدونی
روزها گذشته اما میدونم توی تنهایت هنوزم فکر اونی
از دوری آرزو کردم بمیرم که جز یادت کسی یادم نکرد
خواستم که شبونه بمیرم اما مرگ هم از بند آزادم نکرد
از بازیهای زندگی دلم گرفته، قلب عاشقم جون نداره
تنهایی هم جز پریشونی، خاطره ای از دل داغونم نداره
تا لحظه بودنم مینویسم که از من خاطراتم بمونه یادگار
جواب سلامی از دلدادگیها نشنیدم لااقل بگو خدانگهدار